پرژین

ساخت وبلاگ
اینطوری نیست که آدمی که حوصله هیچ کاری را ندارد،دلش هم نخواهد کاری انجام دهد.نمونه اش خود من با اینکه این روزها حوصله انجام هبچ کاری را ندارم و این بی حوصلگی امروز عصر به اوج خودش رسیده بود، در همان زمان بی حوصلگی شدید،دلم یک نوع تکنولوزی می خواست که بتواند آدرسی را که می خواستم به یک تراشه در کف پایم دیکته کند و بلافاصله پاهایم کش بیاید و کش بیاید و کش بیاید و عین رنگین کمان از این طرف آسمان به آنطرف آسمان برود و از همان بالا ادرس مورد نظر را پیدا کند و بعد از فرود آمدن مقابل در خانه مورد نظر یک دکمه را فشار بدهد و در لحظه من را از تختم بیرون بکشد و بعد از چند نفس و وقتی که به شکل عادی و همیشگی ام در آمدم،تنها کاری که باید انجام بدهم این باشد که زنگ در خانه مورد نظرم را بزنم.◇هوا بارانی بود و من بی حوصله.برای ایستادن پشت چراغ قرمز ترمز گرفتم اما نه به اندازه کافی.نتیجه؟ کوبیدم به یک پراید.فک کن تصادف پشت چراغ قرمز!مرد میانسال راننده ماشین جلویی پیدا شد و کمی غر زد و من کمی عذرخواهی کردم و رفت.همین.آدم واقعا خوبی بود.◇ بی خبری نوعی شکنجه است. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 6:56

هم کفش و هم کاپشن را دو ماه پیش بصورت اینترنتی خریده بودم و قرار بود بیست روزه به دستم برسند که نرسیدند.کی رسیدند؟کفش دیروز.کاپشن امروز.هر دو تا را هم بک پستچی آورد و هر دو تا را با داد و بیداد به من تحویل داد.البته تقصیر از من بود.حوصله نداشتم بروم کارتن ها را تحویل بگیرم و کمی منتطر ماند.حالا شاید کمی بیشتر از کمی.اما،خیلی زیاد نبود.چی زیاد بود؟بی اعصابی.من از پستچی بی اعصاب تر.پستچی از من بی اعصاب تر.آخر دعوا هم غر زد که:- خانم شما که حوصله نداری بیای بسته ت رو تحویل بگیری،چرا سفارش میدی اصلا؟◇ هیچ کششی به کفش و کاپشنی که سفرش داده بودم،ندارم.انگار که برنج سرد شده ای هستند که دم دستم گذاشته اند. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 6:56

خطاب من به زندگی : دارم از نفس می افتم.کمی آرام تر لعنتی. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 6:56

یک جاهایی از زندگی نمی شود غمگین نبود و غصه نخورد.مهم نیست چقدر تلاش کنی،نمی شود که نمی شود.با اینکه دلم روشن است و پر از نور و می دانم از این دره دردناک هم خواهیم گذشت و شاد و خوشحال به قله خواهیم رسید و جشن خواهیم گرفت،اما امشب نمی توانم غمگین نباشم و غصه نخورم.واقعا نمی توانم.نمی شود.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:56

با اوقات تلخی چشمانم را باز کردم واولین چیزی که دیدم سوسوی یک ستاره بود پشت پنجره.لبخند تلخی به ستاره زدم و دیدنش را به فال نیک گرفتم.اما،فقط چند ثانیه.چند ثانیه بعد تمام انرژیم رفت و قدرت رفتن به سرکار را از دست دادم.تمام روز را خانه بودم و نگران بودم. فکر می کردم و نگران بودم.غصه می خوردم و نگران بودم.راه می رفتم و نگران بودم.می نشستم و نگران بودم.فقط وقتی خواب دیشبم یادم می آمد،کمی آرام می شدم و لبخندی می زدم و دوباره نگران می شدم. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:56

استادی که تدریس می کرد را یکی از مفاخر علمی استان به من معرفی کرده بودند.البته که با شک این عنوان عریض و طویل را قبول کرده بودم و حالا در کلاس بودم تا ببینم چقدر می توانم با این افتخار علمی استان فخر بفروشم؟حال و حوصله کلاس را نداشتم و چون چاره ای نبود در کلاس نشسته بودم وگرنه واقعا هیچ علاقه ای نه به کلاس داشتم و نه روش تدریس این استادی که عناوینش با کامیون هم حمل نمی شد.به هر حال با اوقات تلخی گوش می دادم.تدریسش افتضاح بود.حتی کاش افتضاح بود.غلط بود.اشتباه بود.فاجعه بود.مفاهیم اشتباه را درس می داد.مثلا در بخشی از تدریسش ادعا می کرد، زنان شانزده مرکز مختلف در مغز شان دارند برای تحلیل داده ها.آقایان کف کرده بودند.جان کلامش از نظر خودش دفاع از زنان بود و برتری هوشی و مغزی زنان.اما،اصل مطلب تاکید بر تفاوت مغز زنان و مردان بود که اعتقاد به این اصل چرت خود می تواند منشا بدبختی های بیشماری شود همانطوری که تا حالا شده است.مغز زنان و مردان هیچ تفاوتی با هم ندارد.حالا نمی خواهم و نمی توانم این را اثبات کنم.فقط خواستم بنویسم به لطف فایل های روانشناسی متعددی که گوش داده ام،سواد عمومی ام از سواد یک افتخار علمی استان بیشتر شده است.استاد فقط مفاهیم پایه و دم دستی را کار می کرد و خلی مثل وراج آنچنان تعجب می کرد و دهانش باز می ماند که انگار راز سیاهچاله ها را کشف کرده است استاد مربوطه.کتاب برتری خفیف و عادت ها و سوالات درست را هم معرفی کرد.اگر در شرایط دیگری بودم و ایتقدر فکرم هر لحظه مثل تیر از کمان نمی پرید و جایی وسط راهروهای بیمارستان پایین نمی آمد،با ابن افتخار علمی بحث ها می کردم.اما،این روزها واقعا احساس می کنم مجسمه ای هستم که فقط حضور دارم.همین. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:56

باورکردنی نبود،سرماخوردگی کاری کرده بود که حتی نمی توانستم بند پوتین هایم را ببندم.اما چون مجبور بودم بروم بانک به ناچار یک جفت کفش ساده پوشیدم و رفتم.من نفر ۱۷۷ صف بودم و شماره ۱۵۴ تازه داشت می رفت تا کارش انجام شود.حساب،کتاب کردم و دیدم ۲۳ نفر جلوی من است،در حالیکه ده نفر هم توی بانک حضور نداشتند و اگر یک تحویلدار زبر و زرنگ پشت باجه بود،نیم ساعته کار همه را راه می انداخت.اما،بجای بک تحویلدار،دو تا تحویلدار پشت باجه بودند و دور از جان شما یکی از یک دست و پاچلفتی تر.نشان به آن نشان که یک ساعت گذشت و هنوز ۱۶۳ پشت باجه بود.من کفری شدم و شروع کردم به فحش دادن های یک نفره که این دولت فقط خنگ های دست و پاچلفتی را استخدام می کند.وگرنه وجدانا کار همه مشتریان می بایست بیست دقیقه ای انجام شود.خانمی کنار دستم بود و حرف های من را تایید کرد و گفت تازه وام هم نمی دهند.یک ماه است دنبال وام ازدواج هستیم سایت باز نمی شود.من گفتم:- حالا وام جهنم! ببین یک ساعته منتطریم و یک ساعت دیگه هم باید منتطر باشیم.آخه چرا؟- کارمندها خودشون رو اذیت نمی کنن و با فراغ خاطر کار می کنن!- نه بابا! از عهده شون برنمیاد.ماکزیمیم توانشون همینه.دست و پاچلفتی هستن! حالا اینا خوبن یک ماه پیش من یک بانکی رفتم و به خانمی اعتبارات گفتم میخوام وامم رو تسویه کنم.اینقدر طول داد.تا شاکی شدم و فکر می کنی واکنشش چی بود؟- چی بود؟توی سر خودش و کیبور می زد و می گفت نمیشه نمیشه نمیشه!حدس زدم دیوانه است که بود.کار رو هم انجام نداد و دست از پا درازتر برگشتم خونه!- تازه وام هم نمیدن!خانم توی فاز وام بود و هر حرفی می زدم را ربط می داد به وام.تا اینکه تعریف کرد تازه ازدواج کرده است و دنبال وام ازدواج است و الان هم می خواهد این پول را پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 15:05

می دانستید قریحه یک کلمه عربی است به معنی آب چاه.خاصیت آب ته چاه هم این است که هر چقدر از آن اب بکشند از مقدار آب موجود در ته چاه نه تنها کم نمی شود،بلکه بیشتر هم می شود.

◇ البته الان با این خشکسالی و فرورفت های زمین میدانیم که اینطور هم نیست.اما،به هرحال مطلب جالبی بود که امروز یاد گرفتم.یادم است وقتی فهمیدم ظبی یعنی آهو،همینقدر ذوق کزدم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 15:05

- نیلو باور کن تا حالا سرفه های اینجوری نداشتم.هر بار که سرفه می کنم انگار سیخ داغ فرو می ره توی ریه هام!- مواظب باش خیلی خطرناکه!- کاری نمی تونم بکنم.همه ش چای ماسالا می خورم و ویتامینc و سوپ.سیب رو هم می ذارم رو بخاری.کمی که می پزه و کمپوت طور میشه،سیب رو تکه تکه می خورم.همین دیگه.- نه برو دکتر.این ویروس اگه بزنه به ریه،کشنده میشه.همین امروز یه بازیگر به همین علت از دست رفته!- نه بابا.فک نکنم این ویروس بوده باشه!- حالا تو یه دکتر برو!◇دکتر رفتم.اما،داروها را نگرفتم.نه حالش را داشنم و نه حوصله اش را. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 15:05